با سلام خدمت کاربران محترم امروز قالب ازمایشی جدید رو قرار دادیم امیدواریم خوشتون بیاد 94/05/10
تازگی به این نتیجه رسیدم که، من از اول هم به جای کودک درون یه پیرمرد درون داشتم که نذاشت بچگی کنیم …!
به مجرد خونه اجاره نمیدن
به مجرد مسکن مهر نمیفروشن
به مجرد وام ازدواج نمیدن
یه دفه به مجرد زن هم ندید هم خیال خودتونو راحت کنید هم خیال ما
اگه میخوای دوست دختر من بشی بیا پایین
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دیدی میخوای بشی
.
میمردی زودتر بگی
.
حالام دیر نشده
.
منم دوست دارم
منو دیدی تازگیا؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خب منم ندیدمت تازگیا !!
بیا یه قرار بزاریم همو ببینیم :D
لمسِ تن تو شهوت است و گناه
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد....
داغیِ لبت ، جهنم من است
حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند
هم آغوشی با تو
، هم خوابگیِ چرک آلودی ست
حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد.....
فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است
حتی اگر تو مریم باشی و من روح القدس خاتون من!
حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم ، ی
ک بوسه ـ یک نگاه حتی ـ حرامم باد ! اگر تو عاشق من نباشی ..
احــــمد شـــامــلو
يکی را دوست دارم ولی او باور ندارد.
یکی را دوست دارم همان کسی که شب و روز به یادش هستم و لحظات سرد
زندگیم را با گرمای عشق او میگذرانم !
کسی را دوست دارم که میدانم هیچگاه به او نخواهم رسید و هیچگاه نمی توانم دستانش را
بفشارم!
یکی را دوست دارم ، بیشتر از هر کسی ، همان کسی که مرا اسیر قلبش کرد !
یکی را دوست دارم ، که میدانم او دیگر برایم یکی نیست ، او برایم یک دنیاست
یکی را برای همیشه دوست دارم ، کسی که هرگز باور نکرد عشق مرا ! کسی که هرگز
اشکهایم را ندید
و ندید که چگونه از غم دوری و دلتنگی اش پریشانم !
یکی را تا ابد دوست دارم ، کسی که هیچگاه درد دلم را نفهمید و ندانست که او در این دنیا
تنها کسی
است که در قلبم نشسته است !
یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست دارم ، کسی که نگاه عاشقانه ی مرا ندید و لحظه ای
که به او
لبخند زدم نگاهش به سوی دیگری بود !
آری یکی را از ته دل صادقانه دوست دارم ، کسی که لحظه ای به پشت سرش نگاه نکرد که
من چگونه
عاشقانه به دنبال او میروم !
کسی را دوست دارم که برای من بهترین است ، از بی وفایی هایش که بگذرم برای من
عزیزترین است !
یکی را دوست دارم ولی او هرگز این دوست داشتن را باور نکرد ! نمی داند که چقدر دوستش
دارم ، نمی فهمد که او تمام زندگی ام است !
یکی را با همین قلب شکسته ام ، با تمام احساساتم ، بی بهانه دوست دارم !
کسی که با وجود اینکه قلبم را شکست ، اما هنوز هم در این قلب شکسته ام جا دارد
فریدون مشیری:
نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت
نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت
نخستین کلامی که دلهای ما را
به بوی خوش آشنایی سپرد
و به مهمانی عشق برد
پر از مهر بودی
پر از نور بودم
پر از شوق بودم
پراز شور بودی
چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم
نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم
چه خوش لحظه هایی که «می خواهمت» را
به شرم و خموشی – نگفتیم و گفتیم !
دو آوای تنهای سرگشته بودیم
رها در گذرگاه هستی
به سوی هم از دورها پرگشودیم
چه خوش لحظه هایی که هم را شنیدیم
چه خوش لحظه هایی که در هم وزیدیم
چه خوش لحظه هایی که در پرده ی عشق
چو یک نغمه ی شاد با هم شکفتیم !
چه شب ها، چه شب ها، که همراه حافظ
درآن کهکشانهای رنگین
در آن بی کران های سرشاراز نرگس و نسترن
یاس و نسرین
ز بسیاری شوق و شادی نخفتیم
تو با آن صفای خدایی
تو با آن دل و جان سرشار از روشنایی
از این خاکیان دور بودی
من آن مرغ شیدا
در آن باغ بالنده در عطر و رویا
بر آن شاخه های فرا رفته تا عالم بی خیالی
چه مغرور بودم
چه مغرور بودم...
من و تو چه دنیای پهناوری آفریدیم
من و تو به سوی افق های نا آشنا پر گشودیم
من و تو ندانسته ، دانسته،
رفتیم و رفتیم و رفتیم
چنان شاد، سرخوش، گرم، پویا
که گفتی به سرمنزل آرزو ها رسیدیم
دریغا ، دریغا، ندیدیم
که دستی در این آسمان ها
چه بر لوح پیشانی ما نوشته است!
دریغا در آن قصه ها و غزلها نخواندیم
که آب و گل عشق با غم سرشته است!
فریب و فسون جهان را
تو کر بودی ای دوست
من کور بودم...
از آن روزهاـ آه ـ عمری گذشته است
من و تو دگرگونه گشتیم
دنیا دگرگونه گشته است !
در این روزگارانِ بی آشنایی
در این تیره شب های غمگین، که دیگر
ندانی کجایم
ندانم کجایی!
چو با یاد آن روزها می نشینم
چو یا د تو را پیش رو می نشانم
دلِ جاودان عاشقم را
به دنبال آن روزها می کشانم
سرشکی به همراه این بیت ها می فشانم:
نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت
نخستین نگاهی که در جان ما شعله افروخت
نخستین کلامی که دلهای ما را
به بوی خوش آشنایی سپرد و به مهمانی عشق برد...
پر از مهر بودی
پراز نور بودم...
دفترم را باز می کنم
اولین صفحه حکایت از رفتنت است
به صفحات دیگر نگاه میکنم
تمام صفحات دفتر از نبودنت
از غم دوریت
از چشم انتظاریم
و از امید بازگشتنت پر کرده ام
تنها یک برگ سفید باقی مانده
برگی را که برای آمدنت خالی گذاشتم ام
آره امسالم مثل هر سال چشم انتظارم...
گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا
با تو چه کس می گوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی می شنوی،
روی تو را کاشکی می دیدم.
شانه بالازدنت را، -بی قید -
و تکان دادن دستت که،
- مهم نیست زیاد -
و تکان دادن سر را که -عجیب!
عاقبت مرد؟ -افسوس!
کاشکی می دیدم.
من با خود می گویم:
«چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد ؟!»
حمید مصدق
:-/ پسر : الو گلابی؟
دختر : سلام کثافت بعد هردو از ته دل میخندن :))
پسر : خوبی کج و کوله ی من
دختر : به توچه عشقم خوبم تو خوبی ...
پسر : خــــــــر نفهم حالتو میپرسم میگی به تو چه؟ شیطونه میگه بزم شل و پلش کنم ها
دختر : گفتم که خوبم الاغ تو خوبی :))
پسر: فدای خنده هات شم که مثل شتر میخندی نفسم
دختر : مـــــــــرگ شتر خودتی روانی
پسر : دلم واست تنگ شده بود آشغال دوست داشتنی
دختر : منم
پسر : خوب دیگه بسه خیلی باهات حرف زدم پر رو شدی
دختر : کوفتت شه باهات حرف زدم
پسر: مواظب خانمی الاغ من باش
دختر : چشم اقای بی ادب
پسر : دوست دارم دیوونه
دختر : منم دوست دارم آقاهه و بعد خداحافظی با خنده حتی تا چند لحظه بعد از این که تماسشون تموم میشه خنده رو لب هردوشونه . این یعنی یه قسمت از دوست داشتن که میشه حسش کرد ...! ♥
به من نگو سیگار نکش
بپرس برا کدوم دردم سیگار میکشم
بپرس اصلا چرا سیگاری شدم؟!
مطمین باش اون موقع خودت برام کبریت میکشی.
گوشیمو تو ماشین بابام جا گذاشتم از خونه با بابام تماس گرفتم بهش میگم : من : گوشیم تو ماشینت جا مونده بابام:میدونم من : زنگ خورد جواب ندیاااا بابام: آخه مگه من بیکارم جواب گوشی تورو بدم ... من : خب حالا چرا عصبانی میشی ، کسی تماس نگرفت ؟؟ بابام: نه فقط مریم اس داد گفت غروب میاد دنبالت برین بیرون گفتم وقت نداری سرت شلوغه من:واسه چی اینو گفتی ؟ بابام:چون قبلش به سارا قول دادم برین خرید :)))